اندیشـکده موعـود

اندیشـکده موعـود
تحلیل و بررسی سینمای غرب
قالب وبلاگ

اما در کنار همه فراز و نشیب ها و اوج و فرودهایی که فیلم برای دستیابی آلن تورینگ به ماشین کشف رمز طی می کند، یک مسئله فرعی به گونه بسیار بی ربط خود را نشان می دهد و آن همجنس گرایی آلن تورینگ است که علاوه بر برهم خوردن رابطه اش با همسر خود ، جوآن کلارک (با بازی کیرا نایتلی) که نقش مهمی در ساخت ماشین کشف رمز دارد، وی را در سالهای پس از جنگ مورد غضب امپراتوری بریتانیا قرار می دهد به طوریکه تورینگ پس از محکومیت در دادگاهی ، مجبور می شود تا در یک قرنطینه با مصرف داروهایی خاص، همجنس گرایی خود را سرکوب کند. پایان  فیلم که فرجام تلخ تورینگ را در سالهای بعد از جنگ نشان می دهد برروی همین معضلات همجنس گرایی برای تورینگ متمرکز است. تا اینکه سرانجام وی در 1954 برای خلاصی از این زندگی خفت بار ، خودکشی می کند. نوشته های پایانی فیلم حکایت از آن دارد که هزاران نفر در طول نزدیک به 100 سال از اواسط قرن نوزدهم تا زمان مرگ تورینگ به خاطر همجنس گرایی در دادگاههای بریتانیا محکوم شدند و آلن تورینگ سرانجام پس از تلاش های فراوان و درخواست های فراوان از سوی اساتید و مقامات علمی ، از سوی ملکه انگلیس مورد عفو قرار گرفت!  

مورتن تیلدام نروژی که پنجمین فیلم بلند سینمایی خود را براساس کتاب اندرو هاجز و فیلمنامه گراهام مور جلوی دوربین برده ، در واقع با زوم کردن برروی همجنس گرایی آلن تورینگ از میان همه وقایع مختلف و مهم زندگی وی ، بخشی را انتخاب کرده که می تواند نمایش نوعی سبک زندگی باشد. نوعی سبک زندگی ایدئولوژیک آمریکایی که سالهاست جای خود را در میان کاندیداهای اسکار حفظ کرده است. زمانی با فیلم Precious ساخته لی دانیلز ، سعی کردند که زندگی خانوادگی متعارف را برای دختران جوان خطرناک جلوه داده و زندگی در میان به اصطلاح خانواده های همجنس گرا را امن تر بنمایانند. زمان دیگر با فیلم "بچه ها همه خوب هستند" (گری گیلبرت) خانواده را در زوج های همجنس گرا خلاصه کردند و زمان دیگر با فیلم "آغازگران" ، دوران پیری را هم برای همجنس بازی دیر ندانستند!  و اینک با فیلم"بازی تقلید"نشان می دهند که چگونه یک نابغه ریاضی و کامپیوتر، همجنس گرا بوده (همین موضوع می تواند الگوی نبوغ را در همجنس گرایی و همجنس بازی معنا کند! ) و به دلیل اینکه علائق وی در ارتباط با همجنسان خود را منکوب کردند ، وی افسرده شده و سپس خودکشی کرد. در میان فیلم های مطرح امسال دو فیلم دیگر Bride و Normal heart نیز به موضوع و حقوق به اصطلاح خانواده های همجنس گرا می پرداختند!!

 

 плакат фильма постер Вселенная Стивена Хокинга

 تئوری همه چیز The Theory of Everything

 

 فیلم تازه جیمز مارچ که مستند "پروژه نیم" او در بررسی تئوری داروین در سال 2011 بسیار مورد توجه قرار گرفت (تئوری تکاملی داروین از اصلی ترین محورهای ایدئولوژی آمریکایی محسوب می شود) براساس کتاب"سفر به بی نهایت: زندگی من با استیفن" نوشته جین هاوکینگ و فیلمنامه آنتونی مک کارتن، اثری بیوگرافیک درباره دانشمند معروف انگلیسی، استیفن هاوکینگ مبدع تئوری سیاهچاله ها و نویسنده کتاب معروف تاریخچه زمان است.

فیلم، بازی های دیدنی ادی ردماین (که جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را هم دریافت کرد) و فیلیستی جونز را به همراه دارد به علاوه روایتی سینمایی از کتاب یاد شده که قصه استیفن هاوکینگ را از زمانی که در آستانه اخذ درجه دکترای خود در کمبریج است و عاشق دختری به نام جین می شود ، روایت می کند یعنی زمانی که در آستانه ابتلاء به بیماری ASL بود تا دورانی که به تدریج فلج شد و پرشکان پیش بینی بیش از 4 ماه زندگی را برای او نکردند و تا سالهایی که علیرغم فلج کامل اما در رشته های علمی مورد علاقه اش پیشرفت کرده و تئوری های معروفش را عرضه داشت.

فیلم "تئوری همه چیز" به یکی از دانشمندان ملحد روزگار ما می پردازد، دانشمند ملحدی که سالها پس از ارائه تئوری های سیاهچاله ها و جمع شدن دنیا پس از بیگ بنگ، آنها را نقض کرد و گرایشات الهی هم در نوشته هایش نشان داد(که بخشی از آن در فیلم جیمز مارچ به تصویر کشیده می شود و از این جهت فیلم "تئوری همه چیز" ، اثری کاملا وفادار به متن کتاب جین هاوکینگ به نظر می رسد) اما به هر حال وی همه پیشرفت هایش را در همان روزگار ملحد بودن انجام داد و فیلم هم همین موضوع را نمایش می دهد .

شرک از جمله نکته های برجسته ایدئولوژی و سبک زندگی آمریکایی است که دین را بدون خاصیت و غیر موثر در زندگی دانسته و موجودات دیگر را در سطح خداوند دانسته و آنها را در زندگی و فیلم ها ، دارای قدرت ماورایی می داند. فیلم "تئوری همه چیز" ، نمایشی از همین شرک و الحاد است که حاصل آن یکی از برجستگان علم امروزی است. اگرچه سالهاست وی به دنبال تئوری خاصی است که همه رخدادهای جهان را توضیح دهد ولی به آن دست نیافته که نام فیلم نیز از عنوان آن تئوری گرفته شده است.

نکته جالب اینکه استیفن هاوکینگ علیرغم همه تبلیغات وسیعی که توسط رسانه ها برایش انجام گرفته ، هیچگاه جایزه نوبل دریافت نکرد و آنچنان که در فیلم "تئوری همه چیز "هم نشان داده می شود از دریافت مقام و مدال شوالیه ملکه نیز خودداری ورزید. او سال گذشته به جنبش تحریم علمی اسراییل پیوست و در جریان جنگ سوریه نیز تروریست ها و حامیان آنان را محکوم کرد!

 

 

 плакат фильма постер Снайпер

تیرانداز آمریکاییAmerican Sniper

 

بالاخره کلینت ایستوود 85 ساله برای بقاء در هالیوود و سینمای آمریکا ناچار شد در سال 2014 در کنار یک فیلم مورد علاقه اش به نام "پسران جرسی"، یک فیلم سفارشی درباره تفنگدار بدنام آمریکایی به نام کریس کایل(با بازی برادلی کوپر)  در جریان اشغال عراق به نام "تک تیرانداز آمریکایی" بسازد. شاید بلایی که پس از ساخت فیلم "جی ادگار" در سال 2011 درباره بنیانگذار و رییس FBI در طول 50 سال از زمان ریاست جمهوری روزولت تا نیکسون و افشای فساد سیاسی و روابط غیر اخلاقی آنها که موجب شد  3 سال کلینت ایستوود از سینما و کارگردانی آن دور بماند، موجب تن دادن به این سفارش سخیف شده باشد!

تنها فیلم سفارشی که (در حد ذهن و اطلاعات نگارنده) در کارنامه کلینت ایستوود به چشم می خورد، فیلم "شکست ناپذیر" باشد که برای جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی و درباره نلسون ماندلا ساخت که به هر حال از علائقش هم چندان دور نبود و در ساختار مناسب فیلم هم علیرغم سفارشی بودن آن این علاقه به چشم می خورد ولی فیلم "تک تیرانداز آمریکایی" به شدت شعاری و با ساختار ضعیف از کار درآمده است چرا که به نظرم فیلم ایستوود نیست. او علیرغم اینکه گفته می شود از زمان ژنرال آیزنهاور عضو حزب جمهوری خواه بوده ولی در زمان نیکسون منتقد جدی رسوایی واترگیت و جنگ ویتنام شد. او با حضور امریکا در جنگ کره و افغانستان مخالف و حتی از اشغال عراق ناراضی بوده و این نارضایتی را بارها اعلام نموده است. شاید از همین روست که صحنه های به شدت آماتوری و پیش پا افتاده را در فیلم "تک تیرانداز آمریکایی" را شاهد هستیم. ( آن هم از فیلمسازی که آثار قوی مانند "نامه هایی از ایووجیما" و "محبوب میلیون دلاری" و "جی ادگار" دارد) از شخصیت پردازی کارتونی کریس کایل که خصوصا با آن نمایش بازو و هیکل ورزشی، کاراکترهای انیمیشن "باورنکردنی ها" را به خاطر می آورد! تا مثلا دادگاهی که برای رسیدگی به شکایات عراقی ها برپا شده تا کاراکتر قصاب که با دریل مغز قربانیانش را سوراخ می کند و بازهم یک شخصیت کارتونی به نام بوریس در انیمیشن "راکی و بولوینکل" را به ذهن می آورد و تا صحنه تماشای 11 سپتامبر در تلویزیون توسط کریس و همسرش که نوع نشان دادن احساسات آنها ، تماشاگر پی گیر سینما و تلویزیون را به یاد سریال های آبکی تلویزیون می اندازد!

از همین روست که به نظر نمی آید چنین آش درهم جوشی، دستپخت فیلمساز کارکشته ای همچون کلینت ایستوود باشد. اما به هرحال به اسم او سند زده شده و همه نژادپرستی و پروپاگاندا (که تماشاگر را به یاد فیلم های جنگی روسی در زمان شوروی سابق می اندازد!) و توجبه کشتار زنان و کودکان و ...به نام وی ثبت می شود حتی اگر براساس کتاب خاطرات کریس کایل باشد که گویا خیلی بیش از این حاوی شعر و شعارهای کلیشه ای و سطحی است.

او در فیلم شخصیتی را به تصویر می کشد که مانند والت کوالسکی در فیلم "گرن تورینو"، نژاد پرست است اما مانند او تغییر نمی کند. کریس کایل ایستوود همان کوالسکی است که تا آخر داستان ، یک نژادپرست خشک مغز باقی می ماند! او بی محابا زنان و کودکان و آدم های غیر نظامی را با اتهام تروریست و تهدید نیروهای آمریکایی به گلوله می بندد و از این عمل غیر انسانی دفاع می کند. او می گوید ناچارم افرادی که هموطنان و همرزمانم را مورد تهدید قرار می دهند بکشم وگرنه آنها، ما را خواهند کشت! ولی به این مسئله پاسخ نمی دهد که آن هموطنان و همرزمان در خانه و شهر و وطن آن افراد که هزاران مایل دور از خانه و شهر و وطن خودشان است ، چه می کنند؟!

علیرغم همه این نمایش میلیتاریسم خشن ، فیلم "تیرانداز آمریکایی" مانند فیلم "محفظه رنج" (کاترین بیگلو) یک فیلم صرفا جنگی نیست که در عراق بگذرد. در این فیلم مجموعه ای از سبک زندگی آمریکایی به نمایش درمی آید که به فیلم هایی مانند "شکارچی گوزن" (فیلم اسکاری مایکل چیمینو در سال 1975) راه می برد. حتی مانند شروع فیلم شکارچی گوزن که شروع آن ، صحنه ای از شکارکردن قهرمان اصلی فیلم ،مایکل ( با بازی رابرت دونیرو) در جنگل های پنسیلوانیا است ، کریس کایل نیز در آغاز فیلم "تک تیرانداز آمریکایی" نشان داده می شود که در سنین نوجوانی شکارچی بوده است. در واقع از همان نخستین صحنه فیلم که دستان کریس کایل برروی ماشه است تا به سوی یک زن و پسربچه عراقی حامل نانجک دستی شلیک کند، کلینت ایستوود ، تماشاگرش را به دوران کودکی و نوجوانی کریس می برد که در کنار پدرش مشغول شکار است و از سوی پدر و در خانواده ای میهن پرست و معتقد، تربیت می شود. کریس کایل یک آمریکایی خانواده دوست، اهل کلیسای یکشنبه ها (البته نه مثل فرانکی دان فیلم "محبوب میلیون دلاری" که از سر تکلیف به کلیسا می رفت)  و البته اهل همه علائق یک وسترنر از کافه و بار و متعلقاتش گرفته تا سرگرمی های آن و ...که همگی به نوعی در زمره سبک زندگی ایدئولوژیک آمریکایی متعلق به نواحی مرکزی ایالات متحده قرار می گیرند. کریس کایل که در واقع به گاوچرانی و زندگی کابوی علاقه مند بود (و در همان فلاش بک ها شاهد رام کردن اسب ها و گاوهای وحشی توسط او هستیم ) به دلیل عرق میهن پرستی که در خانواده و از پدرش آموخته، روانه خاورمیانه و عراق می شود تا با تخصصش در زمینه تیراندازی با کشتن ناغافل عراقی ها (که وی آنان را وحشی خطاب می کند) ، تفنگداران آمریکایی در عراق را حمایت کند.

براساس آنچه به ثبت رسیده کریس کایل حدود 160 نفر را با تیر مستقیم می کشد. 160 نفری که زنان و کودکان نیز در زمره آنها هستند. در واقع کلینت ایستوود با فیلم "تک تیرانداز آمریکایی" برای جنایات آمریکا در عراق که بسیاری از خط قرمز های خود آنها را نیز زیرپا گذارده ، لایحه دفاعیه تنظیم کرده است. اگر سینمای هالیوود در سال 2010 با فیلم "غیر قابل تصور" (گرگور جردن) جواز شکنجه های وحشیانه برروی مسلمانان را صادر کرد (چراکه توجیه می کرد اگر چنین نکنند ، آنها با بمب اتمی ، آمریکا را نابود می کنند !!) اینک نیز با فیلم "تک تیرانداز آمریکایی" مجوز کشتار زنان و کودکان را می دهد!!!  و برای واقعی نمایاندن توهم حقانیت این کشتار در مقابل کریس کایل ، یک تک تیرانداز عراقی به نام مصطفی قرار می دهد که قهرمان تیراندازی المپیک بوده و عکسی که از وی برروی سکوی قهرمانی المپیک نشان داده می شود ، در کنارش قهرمانی با پرچم ایران نیز حضور دارد!!!! و در صحنه دوئل نهایی ، به سبک فیلم های وسترن، این کریس کایل است که بالاخره او را از راه دور شکار می کند.

در واقع می توان فیلم "تک تیرانداز آمریکایی" را یک وسترن جنگی دانست که به اندازه همان وسترن های معروف تاریخ سینما ، نژادپرستانه است با این تفاوت که در آن وسترن ها ، سرخپوست ها ، وحشی تلقی می شدند و در این یکی مسلمانان عراقی!

 

 

 плакат фильма постер Одержимость

ویپلش Whiplash

 

 شاید بتوان گفت فیلم "ویپلش" ، در میان نامزدهای بهترین فیلم اسکار 2015، غافلگیرکننده ترین فیلم بود. دیمین چزل ، نویسنده و کارگردان فیلم اگرچه پیش از این فیلمنامه "پیانوی بزرگ" را هم نوشته بود اما تنها تجربه کارگردانی اش، فیلم گمنام "گای و مادلین برروی یک نیمکت پارک" در سال 2009 است که در آن فیلم نیز به یک ترومپت نواز جوان و مسائل زندگی اش می پرداخت مانند همین فیلم "ویپلش" که ماجرای یک جوان علاقه مند (اندرو) به درام جاز است و در یک هنرستان موسیقی تحصیل می کند. اینک او قصد دارد در ارکستر آکادمی پذیرفته شود، ارکستری که رهبرش یک موزیسین سخت گیر به نام فلچر  با بازی جی کی سیمونز که برنده اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد) است.

ویپلش نام قطعه ای از قطعاتی است که مرتبا در حین پروسه تمرین و انتخاب نوازندگان ارکستر ، نواخته می شود. پروسه ای که کم کم به یک نبرد حماسی تبدیل می گردد. همه مشکل این ارکستر بر سر انتخاب درام نواز آن است که کاندیداهایش نمی توانند ضرب و ریتم مورد نظر فلچر را تامین کنند. از همین روی مدام تعویض می شوند. زمانی اندرو در حالی که فقط وظیفه ورق زدن برگه های نت را برای درام نواز اصلی دارد، به سادگی جانشین او می شود و زمانی دیگر به بهانه ای دیگر، فرد دیگری جانشین اندرو می گردد.( از این جهت فیلم "همه چیز درباره ایو" ساخته جوزف ال منکیه ویتس برنده اسکار بهترین فیلم سال 1950 به خاطر می آید که ماجرای جانشینی یک خدمتکار صحنه به نام مارگو برای یک ستاره تئاتر و سینما به نام ایو را روایت می کند که زمانی دیگر توسط خدمتکاری دیگر تعویض می شود!)

اما "ویپلش" فراتر از اینها به حضور موسیقی جاز در زندگی آمریکایی مانند یک عنصر ضروری می پردازد. جاز همواره بخشی از سبک زندگی آمریکایی بوده که در فیلم های متعددی مورد توجه قرار گرفته ، از "نشویل" و "کانزاس سیتی" رابرت آلتمن تا مستند جرج هریسون مارتین اسکورسیزی و تا فیلمی که در باره فرانک سیناترا خواهد ساخت تا فیلم "ری" به کارگردانی تیلور هکفورد درباره ری چارلز تا موزیکال باب فاسی در سال 1979 به نام  All That Jazz  و تا همین فیلم "پسران جرسی" ساخته کلینت ایستوود.

آنچه از نگاه امثال اندرو و معلمش فلچر به موسیقی جاز در فیلم "ویپلش" به تصویر کشیده می شود، نگاه به یک زندگی تمام عیار است که در آن می توان دل بست ، کار کرد ، حسادت ورزید ، تلاش کرد ، نفرت ایجاد کرد ، تقلب در آورد و حتی جان خود را به خطر انداخت. در صحنه ای که اندرو برای رسیدن سر وقت به برنامه ارکستر، در یک تصادف وحشتناک اتومبیل تا آستانه مرگ پیش می رود ولی پس از تصادف بازهم سعی می کند افتان و خیزان خود را به برنامه برساند و با دستان و سر و وضع خون آلود جاز بزند، حکایت همین ماجراست.

آنها حتی در هنگامه نواختن موسیقی جاز ، دوئل هم می کنند ؛ در یکی از آخرین صحنه های فیلم که اندرو پس از مدتی کناره گیری و پس از اخراج فلچر از آکادمی موسیقی ، دوباره و طی ملاقاتی اتفاقی ، مجددا توسط وی به ارکستر دعوت شده و در یک اجرای رسمی ، عمدا توسط فلچر ، دست انداخته شده و مضحکه می شود، گویی در یک دوئل قدیمی انتقام پس داده و دوباره برای دوئلی دیگر روی سن رفته ، با قدرت، صحنه را از چنگ فلچر درآورده و خود از همان روی درام ، به رهبری ارکستر می پردازد.

در واقع می توان اغلب عناصر فرهنگ و ایدئولوژی و سبک زندگی آمریکایی را در فیلم "ویپلش" مشاهده کرد و شاید از همین روی فیلمی از فیلمسازی با این رزومه بدون سابقه و بدون تهیه کننده شناخته شده ، مورد حمایت کمپانی سونی پیکچرز قرار می گیرد تا بتواند به جمع اسکاری ها اضافه شود.

 

ادامه دارد ...


[ چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394 ] [ 20:22 ] [ امیر حسین دستان ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به این وبلاگ خوش آمدید.
نويسندگان
آرشيو مطالب
آبان 1394
مرداد 1394 خرداد 1394 ارديبهشت 1394 اسفند 1393 آذر 1393 مهر 1393 شهريور 1393 بهمن 1392 شهريور 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 تير 1390 خرداد 1390 آذر 1389
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 544
بازدید کل : 62227
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

<

لوگوی وبلاگ

اندیشکده موعود

social code
ایران رمان